Friday, May 12, 2006

تصادف Crash ****1/2

(درجه بندی: R)
این فیلمیه که می شه دوستش داشت و خوشحال شد که بعضی اوقات به این طور فیلم ها هم اسکار تعلق می گیرد. در مقابل فیلمهای احمقانه ای مثل شکسپیرعیاش و کشتی گنده شکسته و قصه کوتوله ها، اسکار گرفتن محصولاتی مثل شیردل، بیمار انگلیسی، یک ذهن زیبا، زیبائی آمریکائی و تصادف، هرچند بالاخره با استاندارد های هالیوودی ساخته شده اند، جای خوشحالی دارد. فیلم یک اثر میخکوب کننده و مسحور کننده مطلق است. از نظر عدم استفاده از کنترل برای جلو زدن فیلم، امتیاز کامل می آورد که نشاندهنده خیلی چیزهاست.
انتقاد ها: همه چیز فیلم به شدت به عنصر تصادف بستگی دارد، ولی خب در بالاترین سطح ارائه هنری نه مثل فیلم و سریال های ایرانی. این وابستگی مطلق به تصادف، ولی آزاردهنده نیست، چرا؟ چون (به قول منتقدان قدیمی "مجله فیلم") سلسله وقایع تصادفی در منطق درونی فیلم جاافتاده اند. این قصه را می توان قصه دو روز نادری دانست که این همه وقایع تصادفی مربوط به هم اتفاق افتاده اند.
نکته مثبت بسیار مهم این است که فیلم تماشاگر را راضی می کند که شاهد یک اثر کامل بوده است، یعنی با مصالح و مواد موجود، طرح و ساخت و همه چیز در حد عالی هستند و واقعا نمی شد انتظار داشت که کس دیگری در زمان دیگری فیلم بهتری می ساخت (بر خلاف اثاری مثل نمایش ترومن و دهکده به نوعی). این راضی شدن بیننده از دیدن یک اثر هنری کامل، امتیاز بسیار مهمی برای هر فیلم سطح بالائی می باشد.
نکته منفی: شاید به همین دلیل کامل بودن و راضی کردن بیننده، این فیلمی نیست که خواست دوباره دیدش. همه چیز خیلی روشن و "توی سینی" عرضه شده است و با پایان فیلم، نیاز دوباره استفاده کردن از آن عملا از بین می رود، که خب شاید چیز لزوما بدی هم نباشد. شاید ماندگاری فیلم فیلم را کمی کم کند، ولی به هر حال ماندگاری خیلی از فیلم های خوب قدیم و جدید هالیوود کم است. (یاد "بعضی ها تندشو دوست دارن!" افتادم که یکی از فرخنده ترین اتفاقات زندگیم، دیدن این فیلم بود.

بیتلز- بی اجازه The Beatles- Unauthorized 1996 *****

(درجه بندی: مناسب همه)
بیتلز. اسطوره های قرن. اولین تور آمریکا. تماشاچیانی که با دیدن بچه سوسول های کت و شلوار اتو کشیده بر تن انگلیسی به هر حال کم وبیش مودب (!) با موهای بچه مثبتی نمی توانند هیجان خود را کنترل کنند. شور دیوانه وار مردم. دختر مدرسه ای هائی که اشک می ریزند که چرا پلیس اجازه نداده است آنها را از نزدیک تر ببینیم؟ اشک هائی که برای بسیاری از ما، شاید بسیار قابل درک تر از خیلی چیزهای دیگر باشد.
دیدن این همه علاقه و شیفتگی در میان مردم معمولی به عنوان "طرفداران" به هر حال تفکر برانگیز هم هست. مبانی و دلایل تبدیل یک گروه (بیتلز، پینک فلوید، لد، رولینگ استونز، دورز، متالیکا و ...) یا یک هنرمند یکه (الویس، مایکل جکسون، جیلو و ...) به بت های جامعه، مسائل چندان شناخته شده ای نیستند. یعنی بنظر می رسد که مجموعه ای از عوامل مختلف باید در یک جا جمع بشوند تا یک گروه به این سطح محبوبیت نزدیک بشود. نمی شود حکم کلی داد، ولی در میان این بت های 40 سال گذشته، حداقل در حیطه موسیقی راک و هاردراک و نه سافت راک و پاپ، گروه ها علاقه دیوانه وار طرفداران را بیشتر جلب کردند. مثال هایش هم که از درودیوار می ریزد. از همین بیتلز، الان پل مککارتنی به تنهائی مشغول آلبوم دادن است (آلبوم آخرش هم انصافا بد نشده). از لد هم همینطور. ولی حتی 5% شور و حال گروه رو هم زنده نمی کنند. در مقابل، رولینگ استونز (کنسرت یک میلیون نفری برزیل) و پینک فلوید (
Live8 در لندن) هنوز هم نام های مسحور کننده ای حساب می شن. ولی مثلا آلبوم تکی اخیر دیوید گیلمور، علی رغم زیبایی فوق العاده و اینکه دقیقا می تونست به عنوان یکی از آلبوم های پینک فلوید محسوب بشه، بخاطر اینکه نام پینک فلوید روش نیست، یک اثر خوب معمولی حساب خواهد شد.
آخر و عاقبت بیتلز را هم که می دانید. حین دیدن این فیلم و احساسات پاک (!) طرفداران بیشمار این بچه ها، تصور اینکه قراره لنون چند سال بعد توسط یکی از همین طرفداران کشته بشه، برایم دشوار و موبر تن راست کن بود.
یک قصه غریب هم در فیلم نشان داده می شه. یک بابائی که طبال اولیه گروه بوده و قبل از معروفیت ناگهانی گروه از اون جدا شده و جاشو رینگو استار گرفته. قیافش چنان غم انگیزه که نمیشه فراموشش کرد. در اون لحظات، خیلی آسونه که بشه فهمید به چی فکر می کنه. قضیه اینطوریه که ایشان در یک مسابقه تلویزیونی حدس زدن شغل، سوال مسابقه می شود (ایده رو!). مجری ازش می پرسد که شما چکاره هستین؟ -من کارمو 2 سال پیش ترک کردم.-خب این همه راهو از انگلیس اومدی که اینو بگی؟؟-من عضو بیتلز بودم!
وقتی شهرشو به شرکت کنندگان مسابقه می گه، تو اون دوره تب بیتلز، شرکت کنندگان حدس می زنند که شاید ارتباطی به بیتلز داشته باشه، و یکی به خاطر موهای پرپشت و خاصش ازش می پرسه که "شما آرایشگر گروه نیستین؟".
آخرکاری، وقتی مجری ازش می پرسه که "خب پسرم، چرا گروه رو ترک کردی؟" پاسخی می ده که دل آدمو بیشتر می سوزونه به کار سرنوشت "می خواستم گروه خودمو دُرس کنم".


4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام... وبلاگت محشره ها.

6:31 AM  
Anonymous Anonymous said...

ولش نکنی به امان خدا...make my day!

6:32 AM  
Anonymous Anonymous said...

Your site is on top of my favourites - Great work I like it.
»

3:56 AM  
Anonymous Anonymous said...

What a great site, how do you build such a cool site, its excellent.
»

9:07 AM  

Post a Comment

<< Home