Friday, November 17, 2006

در این مدتی که در کانادا بوده ام، دریافته ام که بر خلاف تصور اولیه ام، و بر خلاف آموزه های پوپر در مورد لیبرالیسم همیشه رو به تکامل، این جوامع پیشرفته چندان هم در پی اصلاح سریع ایراد های خود و حرکت تند به طرف کمال همه جانبه نیستند. بلکه وقتی سیستمی خوب کار می کند و بازدهی خوب و قابل قبول یا فراتر از قابل قبولی دارد، تمایلی به ایجاد تغییرات اساسی برای رسیدن به سطح کمال مطلق تصورشده، وجود ندارد. این تغییرات ممکن است چنان سهمگین باشد که شیرازه مجموعه ای که با سیستم قبلی بازدهی قابل قبولی داشت، از هم بپاشد. بطور خلاصه، هزینه تغییرات بنیادین بسیار زیاد و ریسک تغییرات هم بسیار بالاست. ولی دلیلی اصلی اجتناب از دگرگونی پایه ای، نه هزینه بالا و نه ریسک بالا، بلکه چنانچه گذشت، پاسخ قابل قبول سیستم کنونی است.

بعنوان مثال، نظام سیاسی اداری کشور های لیبرال-دمکرات غربی، هیچکدام کامل و بی نقص نیست. نظام هر کشور هم با بقیه متفاوت است. بعضی رئیس جمهور دارند، بعضی نخست وزیر و ... . در آمریکا،که شاهد یک سیستم 2 حزبی عملن بسته، و هدایت شدگی رسانه های مقیدکننده افکار عمومی هستیم. عملن، هیچ شخص و حزب مستقلی نمی توانند ندایی و نقشی در چرخه قدرت ایفا کنند. طوریکه بیشتر رای دهندگان ضمن نارضائی از هر 2 حزب، اجبارن به یکی رای می دهند.

در کانادا هم که به جای 2 حزب، 5 حزب در صحنه سیاسی نقش آفرین هستند، به دلیل وضعیت قانون اساسی (انتخاب نمایندگان مجلس به تفکیک حوزه) احزاب نمی توانند به نسبت وزن اجتماعی و محبوبیت خود در میان مردم، در پارلمان هم به همان نسبت کرسی داشته باشند. مثلن حزب حاکم محافظه کار، 36% آرای مردم را دارد ولی با داشتن 124 کرسی در پارلمان 308 نفری، دولت اقلیت هم تشکیل داده و به حرف هیچ حزب دیگری هم گوش نمی دهد (یعنی با وجود نداشتن اکثریت در جامعه و پارلمان، بدون نیاز به ائتلاف، دولت را در دست دارد). حزب جدائی خواه کبک هم فقط 10% رای مردم را دارد، ولی 51 کرسی در پارلمان بدست آورده است. در مقابل، حزب دمکرات نو، با داشتن 18% رای مردم، فقط 29 کرسی پارلمانی دارد. بدتر اینکه حزب سبز با داشتن حمایت 5% رای دهندگان، هیچ کرسی در پارلمان ندارد و هیچ نوائی در مقابل اقدامات شدیدن ضد محیط زیستی دولت محافظه کار نفتچی های آلبرتا، نمی تواند داشته باشد.
طبیعی است که این وضعیت (که حزبی با 5% حمایت مردمی هیچ نماینده ای در پارلمان نداشته باشد ولی حزبی با 10% رای مردم، 17% پارلمان را در اختیار بگیرد)، یک نقص و ایراد آشکار این سیستم می باشد، ولی این سیستمی است که علی رغم این نقص (و نقص های دیگر) بازدهی قابل قبولی در اداره این کشور فراپیشرفته نشان داده است.
در سطح جامعه هم، هیچ اراده ای برای اصلاح این مشکلات بدیهی وجود ندارد. یعنی نخبگان حاکم (مردم عادی که فقط تماشاگرند) هیچ تمایلی برای ایجاد اصلاحات حتی جزئی نشان نمی دهند. طبیعی است که خود حزب سبز، بدلیل لطمه دیدن از این نقص سیستم، خواهان تغییر باشد، ولی این خواسته بنوعی خواسته حزبی تلقی میشود و نه خواسته اجتماعی، چراکه تا چند مدت پیش که حزب سبز اینقدر محبوب نشده بود، این نقص سیستم هم برایش اینقدر مشخص نبود. یک راه حل هم، پیوستن حزب سبز به یکی از احزاب لیبرال یا دمکرات نو است، که با توجه به آرمان های حزب سبز، عملن شاید ممکن نباشد.

در زندگی هر یک از ما هم، از این مثال ها یافت می شود. مثلن، هر کس سبک خاص درس خواندن خود را دارد، یکی شب امتحانی است، یکی جور دیگر (من که فقط با نوع اول آشنائی دارم!). ولی آنچه مهم است، بازدهی قابل قبول سیستم است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home