Sunday, September 24, 2006

بنظرم این مقاله آقای فرهاد جعفری، بسیار مفید و دقیق است. اینکه بخشی از دنیای اسلام با پشتیبانی توده های کم فهم، در جستجوی دستیابی به ابزاری برای نوعی انتقام گیری ابلهانه از تمدن غرب است، چیز آشکاری است. انتقامی که در واقع باید از خود گرفته شود نه از غرب. اگر کمی به عقب برگردیم، تا دوره رنسانس و شروع پیشرفت علم و فنون در اروپا، شرق و غرب در یک جایگاه هستند، زورشان به هم نمی رسد، جنگی دربگیرد گاهی این پیروز است و گاهی آن. دوره شمشیر است و گرز و تبر، ریچارد شیردل است و صلاح الدین ایوبی.
با شروع علم گرائی و خردگرائی در غرب، در عرض دویست سال، وضعیت بکلی تغییر می کند. فاصله هر روز بیشتر می شود، ولی شرق بجای شروع ارزش نهادن به علم و عقل، هنوز در چنبره مهملات خود است. شرق عملن با آغاز قرن نوزدهم، توان مقابله با غرب را از دست داده است. تنها نماینده، تمدن عثمانی است که به عنوان دروازه شرق، می توانست با علم گرائی، شرق را از این شکست قطعی نجات دهد. ژاپن، حواسش جمعتر است و از صد سال پیش به غرب نزدیکتر می شود. روسیه، به عنوان تمدنی که غربی نیست، ولی مسیحی است، با افتادن به چنگ کمونیسم، به نماد لرزانی از شرق عقب مانده تبدیل می شود در حالیکه در انتخاب نهائی، مردم مسیحی تمدن غرب را ترجیح خواهند داد.
و اینگونه است که با شکست عثمانی در جنگ اول و تمام شدن کار امپراطوری چین، آسیا و آفریقا بطور کامل جولانگاه غرب می شود. بطوریکه در آسیا تنها کشور مستقل قوی، زاپن است که آنهم پس از جنگ دوم، به مستعمره سیاسی دائمی آمریکا مفتخر می شود و اجازه دارد تنها در زمینه اقتصادی و علمی رقابت کند.
هانتینگتون می گفت روزی می رسد که تمدن اسلامی (به عنوان بازنده ترین تمدن شرقی در نبرد های 5 سده گذشته) برای انتقام گیری از غرب برخواهد خواست و مبادا که تمدن کنفسیوسی (چین و آسیای جنوب شرقی)، تمدن هند و تمدن روسیه (و اقمار سابق و فعلی) در این خیزش یاریگر آن باشند. ولی از منازعه غرب و شرق خطرناکتر، منازعه جنوب و شمال است که آفریقا و آمریکای مرکزی و لاتین هم به جبهه شرق افزوده می شوند.
برای جلوگیری از این اتحاد مخوف، غرب آگاهانه یا ناآگاهانه، برخورد غرب و شرق (یا جنوب و شمال) را به برخورد مسیحیت و اسلام (که ریشه ای تر و خطرناک تر است) سوق می دهد. تحرکات اخیر در راستای جداکردن مسیحیان (روسیه و آمریکای لاتین و بخش هائی از آسیا) از جبهه شرق و جنوب قابل ارزیابی است.

جعفری، اما این تحریکات را مثبت می داند، چرا که سبب می شود رهبران جبهه شرق و جنوب، با دوراندیشی بیشتری به نیروهای جبهه تخیلی خود بنگرند.


نبايد سخنان پاپ اعظم را "سوختمايه جنگ تمدن ها" فرض کرد. بلکه دقيقا بر خلاف آنچه در ظاهر از آن استنباط می شود؛ سخنان اخير اين عالی ترين مرجع جهان مسيحی در مرحله نخست خود، انگيزه ای جز گسستن پيوندهايی که بر اثر پاره ای اشتراکات ميان برخی کشورهای مسيحی (روسيه، ونزوئلا،بوليوی، آفريقای جنوبی) و برخی کشورهای مسلمان (به ويژه ايران، سوريه، لبنان و فلسطين) پديد آمده است را تعقيب نمی کند
اظهارات پاپ کاملا حساب شده، برنامه ريزی شده و «در جهتی خلاف جهت جنگ» ايراد شده است. و هر گاه که «هنگامه ی ايراد اين اظهارات» با «هنگامه ی انتشار کاريکاتورهای پيامبر اسلام» مقايسه شود؛ در خواهيم يافت که هر دو اقدام «در آستانه ی تشکيل شورای امنيت» و در اوج التهابات برای «تصميم گيری اين شورا در قبال مناقشه ی هسته ای ايران» و «سردرگمی روسيه برای پيوستن يا نپيوستن به روند غالب در شورای امنيت» اتخاذ شده است!
چنين به نظر می رسد که اظهارات اخير پاپ را بايد «هشداری به روسيه» فرض کرد و چنين نتيجه گرفت که تصميم سرنوشت ساز ديگری توسط شورای امنيت، در حال اخذ شدن است. تصميمی که اندازه ی آن تناسبی با جايگاه و اعتبار چهره ای چون «پاپ» در «جهان مسيحی» دارد و ورود اضطراری او را به اين صحنه ضروری می ساخت.
به ميدان آوردن پاپ نشان می دهد که جهان غرب (جهان مسيحی) در موضوع مناقشه ی هسته ای ايران آماده است تا «بيشترين نيروها» و «عالی ترين امکانات» خود را برای حل و فصل مسالمت آميز آن به کار گيرد.
و اينکه حاضر است عالی ترين امکانات موجود خود را به کار گيرد تا از طريق «جنگ روانی» اين مناقشه را حل و فصل کند؛ نشاندهنده ی آن است که آخرين تير ترکش غرب مسيحی «در زمينه ی بازی های سياسی» از چله رها شده است!
و اين هرگز بدان معنا نيست که تير ديگری در ترکش ندارد.
روشن تر آنکه: به نظر می رسد در صورت عدم يافته شدن راه حلی که منافع و خواست او را تامين نکند؛ به ترديد هايش در «انتخاب آخر» خاتمه دهد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home