Thursday, August 24, 2006

تحلیل سایه ای از اوضاع جهان (1)

یک عده از وبلاگ نویسان که نمی خوان به تیغ فیلتر گرفتار بشن، در مورد آینده وضعیت ناپایدار کنونی همچین تعبیراتی بکار می برن: "آینده بس تار و پریشان است. خدا به دادمان برسد. هیچوقت اینقدر نگران آینده نبوده ام و..."
خواننده هم که این چیزا رو می خونه دچار تشویش می شه که "مگه قراره چی بشه که این آدمای باسوات اینقد نگرانن؟"

یکی از عادت های شریف ما ایرانی ها هم اینه که قسمت هائی از واقعیت را که خوشایندمان نیست، خیلی حرفه ای و قشنگ از قسمت فرض های تحلیل هایمان حذف می کنیم، تا به حکمی دلخواهتر برسیم. حالا بماند که با رسیدن به حکم نچندان جالب، کل تحلیل رو زیر سوال می بریم و با یه چیزائی مثل "حالا ایشاللا اتفاقی نمییفته، خدا بزرگه، به کوری چشم دشمنا و ..." بحثو پایان می دیم.
در این بحران ایران-غرب، پارامترهای خیلی زیادی دخیل هستند که بر نتیجه نهائی تاثیرگذار می باشند. اینجا فقط به یکی از پارامترها که کمتر مورد بحث بوده است، اشاره می شود.

زمانی طالبان و القاعده، قدرت را در افغانستان دردست داشتند. با حمله نظامی و سقوطشان، به نیروهای مسلح مبارز با نیروهای غربی و حکومت جدید تبدیل شدند که با توجه به سابقه طولانی جهادیشان، کاملن قابل انتظار بود. حکومت جدید، با توجه به منطق "تبدیل معاند مسلح به مخالف قانونی" در چند نوبت تلاش کرد با دعوت پاره ای از سران میانه روتر طالبان به ساختار رسمی جامعه، علاوه بر دخیل کردن جریان های فکری بیشتری در این دمکراسی نوپا، نیروهای مسلح معاند را هم دچار دوپارگی منجر به ضعف گرداند. (القاعده بحثش جداست چون کاملن یک گروه چریکی محسوب می شود).
بزبان آشنای جامعه خودمان، الان طالبان در افغانستان غیرخودی محسوب می شود و حاکمیت تلاش می کند تا حد ممکن قسمت هائی از آن را جذب جامعه مدنی و به خودی بدل کند. این دعوت لزومن به معنای دادن پست و مقام اجرائی نیست ولی با توجه به مبانی یه کثرت گرائی (پلورالیسم) در ساختار جدید حکومتی، به معنای دعوت از طالبان به کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه، و وارد شدن به عرصه مبارزه دمکراتیک با کاندید شدن و در معرض رای مردم قرار گرفتن و ... است.
طالبان در کل به این دعوتها واکنش مثبتی نشان نداد. به همان دلایلی که دیگر گروه های ایدئولوگ خودمحور از وارد شدن به مبارزه مدنی سرباز می زنند. از جمله: طالبان معتقد به دمکراسی نیست و در صورت ملحق شدن به جامعه مدنی و قبول حتی ظاهری اصول ساختاری دمکراسی، قسمت عمده ای از هوادارانش را که بدلیل بیزاری به دمکراسی و آزادی جذب طالبان شده اند، از دست خواهد داد.
پیوستن به مبارزه دمکراتیک یعنی قبول مشروعیت مبتنی بر رای مردم و حق مردم برای کنار گذاشتن حاکمان بطور مسالمت آمیز در صورت تمایل و از طریق انتخابات بعدی. خب این برای طالبان یعنی چه؟ یعنی طالبان اگر طالب رای مردم و حضور در مجلس و قدرت است، باید در انتخابات نامزد شود، مواضع خود را بیان کند، توسط هزار رسانه عمومی دیگر انتقاد شود و دستاوردهای پربار دوره حاکمیتش را مرتبن به رخش بکشند، مجبور شود از گذشته اش دفاع کند یا از آن تبری جوید و خلاصه به سازوکار های جامعه مدرن تندر دهد تا چه شود؟ مثلن متناسب با وزن اجتماعی خود تعدادی کرسی پارلمانی به کف آرد. حال فکر می کنید وزن اجتماعی چنین جریانی در بهترین حالت چقدر می تواند باشد؟ 5% یا 10% یا حداکثر 20% ؟ خب این مقدار وزن اجتماعی و مشارکت در قدرت به چه درد جریان های فکری "خودحقیقت مطلق بین" و انحصارگرا می خورد؟
اینگونه حرکت های اجتماعی برپایه اصولی هستند که اساسن جامعه باز را نفی می کنند. معتقدند مشروعیت خود را از تاریخ یا طبقه کارگر یا نژاد یا علم یا خدا گرفته اند و نیازی به تائید آن از طرف مردم نمی بینند. این حرکت ها و احزاب، برآیند تفکرات اینچنینی در گروهی از مردم هستند و پذیرفتن سازوکارهای جامعه باز، برایشان به معنی از دست دادن پایگاه مردمی و اجتماعی و خودکشی سیاسی خواهد بود. چراکه افراد و حامیان اینگونه احزاب، کوچکترین تغییر در سیاست ضدیت با جامعه باز را به معنی خیانت به آرمان ها دانسته و گروه و حزب جدیدی برای بیان تفکرات خود ایجاد خواهند کرد.
خلاصه کلام اینکه، تا وقتی مردمی مومن و معتقد به دشمنی با جامعه دمکراتیک وجود داشته باشد، برایندشان هم بصورت احزاب مخالف و مبارز با جامعه مدنی وجود خواهد داشت. این حرکت ها قادر به پیوستن به سازوکارهای دمکراتیک نیستند زیرا هویتشان در دشمنی با دمکراسی است.
این نوع تفکر و نماینده سیاسی آن، همان است که کارل پوپر به آن "دشمنان جامعه باز" لقب داده است. "جامعه باز" هرچقدر هم که رحم و عطوفت داشته باشد و لیبرال دمکرات و آزاد باشد، نمی تواند به "دشمنان وجودیِ"خود اجازه دهد نابودش کنند و در پیامد این دشمنی ماهیتی، نبرد خونبار تا نابودی یا تضعیف کلی "دشمنان جامعه باز" گریزناپذیر خواهد بود. نبردی که ممکن است طولانی، فرسایشی، بی رحمانه و ویرانگر باشد و تعداد زیادی از غیرنظامیان و افراد بیگناه در آن قربانی شوند. جنگی که امکانش هست گسترش بیشتری پیدا کند و قسمت های بیشتری از کشور را به حمام خون مبدل کند. با وجود ریشه های عقیدتی؛ اینگونه جنگی، سریعن قابلیت دربرگرفتن مسائل قومی، زبانی و نژادی را دارد و اگر نبرد طالبان با دمکراسی دامنه اش گسترش چندانی نیافته است، یک دلیل آن خستگی مردم از 25 سال جنگ و جدال و ویرانی کامل کشور است، طوریکه عملن چیزی برای ویران کردن نمانده است.

خب حالا این همه چه ربطی داشت به ایران؟ یکی از فواید سانسور و فیلترینگ هم اینه که بعضی صنایع ادبی و شعری، مثل تشبیه و استعاره و کنایه و...، را تقویت می کنه!

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home