Tuesday, August 08, 2006

سامرست موآم (شاید هم یک نویسنده دیگر) گفته است: "چیزی که همیشه در ایجاد دوستی های صمیمانه با دیگران برای من مانعی بوده است، این مسئله است که اگر ساده و صمیمی رفتار کنم حمل بر سادگی و گیجی و کودنی می شود و اگر در رابطه زرنگ و خوددار باشم و به اصطلاح دستم را رو نکنم، حیله گر و گول زن و مکار تلقی خواهم شد." (نقل به مضمون)
این مسئله، مطمئنن بیانگر یکی از موانع در ایجاد صمیمیت های دوستی های کودکانه و بویژه نوجوانانه و جوانانه، در سنین بالاتر است. بطوریکه دیگر در سنین بالای 22-23، دوستی های جدید بیشتر به شکل آشنائی محترمانه درمی آید. به هرحال، در تغییر ویژگی های روابط دوستانه، چیزهای دیگری هم دخیل هستند.
اول شب زنگ زدن و تا پاسی از شب گپ زدن و حرف های کهنه را دوباره گفتن ولی از ته دل لذت بردن، از ته دل تلاش کردن برای کمک یا راهنمائی دوستی که مسئله ای را پیش کشیده است، الکی و بی دلیل ول گشتن در خیابان و پارک، سینما رفتن بدون اینکه لزومی باشد، نوارهای جدید را مبادله کردن، هفته ای چند بار به هم زنگ زدن و برنامه های زندگی را باهم هماهنگ کردن، همه و همه مخصوص دوستی های سالهای زیر (مثلن) 22-23 سالگی است و فقط می توان خاطرات آن روزها را بیاد آورد.
بنظرم می رسد با افزایش سن، علاقه به این چیزها که گفتم بطور طبیعی کاهش می یابد، یعنی فقط نمی توان گفت چون پایه (منظور پایه میز و اینا نیست ها) پیدا نمی شود، آن کارها را نمی شود کرد. یعنی حتی اگر وقت و رفیق پایه هم باشد، شاید دیگر ول گشتن در خیابان، مزه آن سال ها را نداشته باشد.

یک نویسنده ناشناس (یعنی خودم!) هم گفته است: "آنانکه فکر می کنند حیله گری و زرنگی از فضایل است، سری به زندانها و بازداشتگاه ها بزنند تا با زرنگ ترین، هفت خط ترین،
و زبان بازترین آدم های روی زمین آشنا شوند".

5 Comments:

Blogger lakomeh said...

با درود ....
متشکرم از نظرتان واز اینکه بمن سر زدید ممنون.

با مهر لاکومه

4:28 PM  
Anonymous Anonymous said...

cheghadr in neveshtat be delam neshast. engar harfe dele man bud. jalebe ke hich kasi ham az in taghyeere mahaite ravabet baad az 22-3 salegi lezzat nemibare. hame kelase alaki mizaran ke dige bozorg shodan o kar daran. baad foroo miran tuye khodeshun va depress mishan. kash laaghal vaghean kar dashtan!

5:01 PM  
Blogger Yasin Memari said...

به نظر من:

اصولا آدم در دوران "کودکی" به وجود خودش به عنوان موجودی جدا از دیگران باور نداره. من زمانی رو به یاد دارم که تازه داشتم به این ادراک می رسیدم که من شخصی جدا از خانواده هستم. فکر می کنم احساس داشتن "وجودی مال خودم" در سنین چهار پنج سالگی در من شکل گرفت. کم کم که آدم بزرگ تر می شه در دوران "نوجوونی" هنوز وجودش انعکاسی از وجود دیگرانه. هنوز بخش هایی از دیگران بر بخش هایی از وجودش سایه افکنده. و بنابراین این شخصیت اطرافیانه که شخصیت اون رو کامل می کنه. کم کم که دوران "جوانی" رسید بسیاری از رفتار های شخصی شکل می گیره و وجود آدم ها اون قدر توسعه پیدا می کنه که وجود دیگران بر اون چندان اثر پذیر نیست. به جایی می رسیم که ارزش های شخصی خودمون رو پیدا می کنیم و راه مون از راه دیگران جدا می شه. وقتی که وجود آدم ها تا این حد کامل شد دوستی ها هم معنایی جدید پیدا می کنه. شخصیت هر کسی به شخصیت دیگری وابسته نیست و راه زندگی آدم ها از هم جداست. و بدین ترتیب چیزهای کمتری در دوستی ها به "اشتراک" گذاشته می شه. البته این به اون معنا نیست که صمیمیت کم بشه. منظور اینه که به هر حال تفاهم ها کمتر می شه و البته دلیلی هم برای ایجاد تفاهم نمی مونه چرا که ارزش های آدم ها با هم فرق می کنه.

خلاصه این که در نوجوانی در پی "ایجاد" تفاهم با یکدیگر هستیم، ولی در جوانی در پی یافتن کسانی هستیم که با آن ها تفاهم داریم

9:41 PM  
Anonymous Anonymous said...

pasword hamoon address interneti site hastesh... yani www.persianhub.com

3:07 PM  
Anonymous Anonymous said...

rastesh hamonjoor ke gofti ba afzayeshe sen alaghe be in chiza kam mishe
man ham yeki az in afrad

3:04 AM  

Post a Comment

<< Home