یکی از دلایل موجهی که برای مهاجرت عنوان می شود، احساس شهروند درجه دوم بودن در کشور مبدا است. مثلن در ایران خیلی ها بطور رسمی یا غیررسمی، شهروند درجه دوم بحساب می آیند. طی سالیان اخیراین مسئله علاوه بر اقلیت ها مثل سنی ها، مسیحیان، یهودیان یا پیروان مسلک های ممنوع، دامنگیر طیف هائی از اکثریت مردم هم شده است. این نوع تبعیض آشکار و پنهان، انگیزه قوی ای برای ترک وطن محسوب می شود. وقتی قرار است آدم در کشور خودش هم بیگانه قلمداد شود، چه فرقی دارد با اینکه در کشور بهتری شهروند درجه چندم بحساب آید.
داشتن پاسپورت یک کشور نشانه اهل آن کشور بودن نیست، لااقل در هنگامه بحران این مسائل آشکارتر می شوند. بنابر گزارش های رسانه ها، این روزها حدود 50000 کانادائی در لبنان گیر افتاده اند و منتظر اقدامات دولت قدرقدرت و فرز کانادا برای خارج کردنشان از وسط غائله لحظه شماری می کنند. چند روز پیش هم 8 عضو خانواده ای کانادائی شامل 5 کودک در بمباران ضد تروریستی حکومت حقوق بشر دوست و مظلوم اسرائیل کشته شدند. جناب هارپر، نخست وزیر خوش تیپ و دوست داشتنی حزب نئوکان نفتچی های آلبرتا (با نئوکان نفتچی های تگزاس اشتباه نشود)، نه تنها حملات هوائی اسرائیل را "حق دفاع از خود" می داند، بلکه صرفن کشته شدن این کانادائی ها را هم محکوم نکردند. می دانید چرا؟
براوو. این آدم های فلک زده کانادائی اصیل که نیستند، بلکه فقط عرب هائی اند که پاسپورت کانادا را یدک می کشند. 7 درصد از 2درصد جمعیت مسلمان کانادا هستند که این روزها، پس از غائله بچه چریک های تورنتو، سیاستگزاران خیلی تلاش می کنند جلوی خود را بگیرند و نگویند که: "عجب غلطی کردیم به این همه مسلمان حق اقامت دادیم ها".
داشتن پاسپورت کانادائی و سیتیزن بودن چیز خوبی است، می توان میان فامیل و دوستان حسابی پز داد، می توان در تاکسی ولی عصر-تجریش (یا برای آن بیچاره ها، مینی بوس های ترکش خورده صیدا-دمشق) این امتیاز بزحمت بدست آمده را به راننده و مسافران یادآوری کرد و با نگاه های زیرچشمی و آه های حسرت ناک شان لذت برد، در خارج از کانادا باعث اعتماد بنفس می شود و درِ خیلی کشورها هم بروی صاحبش باز است. ولی صاحبان، خود می دانند که این دفترچه فریبنده، باعث کانادائی بودن نمی شود که خیلی از کانادائی های واقعی، اصلن پاسپورت ندارند. وقتی یک نفر زرد است، یا پوست یا کله اش سیاه است، 200 سال هم بگذرد همان است که بود، مهاجر و شهروند درجه چندم. تقصیر هیچ کس هم نیست، فقط قانون طبیعت است. حتی بومی ها (سرخ پوستان) هم، همچین کانادائی درس حسابی محسوب نمی شوند چه برسد به ما ها. این قضیه ربط کاملی به دین و مذهب هم ندارد، فقط برای مسلمانان کمی شدیدتر است. ولی برای ایرانی ارمنی، چینی لادین و مکزیکی مسیحی هم در بر همین پاشنه می چرخد.
این واقعیت عریان، بعضی وقت ها فراموش می شود، بویژه در کشوری مثل کانادا که فرندلی ترین کشور برای مهاجران است. کشوری که آنقدر خوب است و ملت معتقد به ارزش های کانادائی (که حقیقتن فرسنگ ها با ارزش های آمریکائی فاصله دارد) آنقدر با خارجی مادر مرده دوستانه برخورد می کنند که خارجی هول برش می دارد که "بَه....الکی الکی ما هم کانادائی شدیم ها...". خوبی این جور بحران ها، یاداوری این نکته است که " مهاجر وطن ندارد، مهاجر قبلن هم وطن نداشت، مهاجر اگر وطن داشت مهاجرت نمی کرد".
Labels: کانادا
2 Comments:
سلام ... والا نمی دونم این مشکل از کجاست ؟ فکر می کنم مربوط به کامپیوتر خودت باشه. نمی دونم. شاید هم نه ... به هر حال ممنون که سر می زنی. خیلی دوست دارم مطالبم رو بخونی ... منتظرم
این نتیجه ی آخر یه کمی تند و تیز بود...
Post a Comment
<< Home